هبوط

از بد روزگار دست به قلم برداشتم و پا به کاغذ!

هبوط

از بد روزگار دست به قلم برداشتم و پا به کاغذ!

ده فرمان

در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسید .
تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد !
ده فرمان :
1- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .
2- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .
3- هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .
4- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .
5- هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .
6- هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .
7- هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .
8- هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .
9- هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .
10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !

پس از آن
سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،
تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .
او گفت :
ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم
اما
به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد
و ده فرمان چنین شد :
1- هیچ انسانی ، انسان مؤمن دیگر را نکُشد .
2- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .
3- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .
4- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .
5- هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .
6- هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .
7- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر زور نگوید .
8- هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .
9- هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .
10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار مؤمن باشد !

و اینک ای دوستان
به سوی انسانها بروید و به وسوسه بپردازید
و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس را مؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند !

فقر چیست؟

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛
فقر اینه که در رابطه با محمد ابن عبدا... و علی ابن ابیطالب و حسین ابن علی و.... و مختارنامه و .... و آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز خیلی خوب و دقیق بدونی و پیگیری کنی اما از فردوسی و رازی و بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام و کلا بازم از تاریخ کشورت چیزی جز اسم ندونی؛
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که شش بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی  های تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزونی؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛

لابد کسی نمیداند!

به طور اتفاقی در حین عبور از اتوبان تهران کرج نگاهم به تابلویی تبلیغاتی متمایل شد که روی آن تبلیغی نقش بسته بود.در آن خانواده ای بودند که دور یک تلویزیون به تماشای فیلمی نشسته بودند ...

نکته ای که نظرم را به شدت جلب کرد این بود که خانم این تصویر حجابی از روسری داشت و حال آنکه این تصویر را به صورت فیلم تبلیغاتی در تلویزیون بیگانگان دیده بودم. از آنجا که این تبلیغ ایرانی نبود طبعا آن خانم روسری به سر نداشت.

چه میدانم. نمیدانم. لابد من و شما نمیدانیم!

چه معنا دارد چیزی که همه میدانند را نبینیم.

ما فیلم های خارجی را در سیمای کشورمان پخش میکنیم. خانمهایی بدون حجاب مو. همه میبینیم. اما در بیلبورد تبلیغاتی نمیبینیم. آیا نمیدانیم؟

عقیده داریم استفاده از اموال شخصی دیگران بدون کسب رضایت حرام است حال آنکه تمامی نرم افزارهایشان را در حجم وسیع به استفاده گرفته ایم. آیا نمیبینیم؟

در دینمان هیچ اجباری نیست اما آن را مردمانمان اجبار میکنیم. آیا نمیبینیم؟

فقرمان را با چشممان در کنار خیابان بالاتر از خانه به صورت پیرزنی با چشم های قرمز از شرم و چادری سیاه به رنگ دلمان میبینیم و فقر را نمیبینیم. آیا نمیبینیم؟

توحش، خشونت، بد زبانی را در تاکسی، در خیابان، کار و حتی در خانه میبینیم و آن را در کلاممان نمیبینیم. آیا نمیبینیم؟

فساد فکری را در جوانانمان میبینیم و نمیبینیم. آیا نمیبینیم؟

درد دل باز به سراغم آمد و این حس که کجای کارمان مشکل دارد!

دستم به چیزی نمیرود و فکرم به همه چیز.

آه علی. نمیدانم آن زمان چگونه در کوچه ها شبانه و تنها قدم میزدی و مریدانت در خواب و تو بیدار به دنبال احقاق عدالت نان در دست... کجایی که علی رویان ما با هزاران مرید و اسلحه بدست آرزوی دیدن چندی شب فکر شده اند. نمیدانند که چه میگذرد بر آن پیرزن چشم قرمز.

آه علی کجایی که جایی برای وطن نامیدن نمانده که وطن سخت درگیر غربت است. کسانی به دنبال این و آن راه افتاده اند و ... چه گفتم که اینان کس نیستند.

آه علی. خطوط سخت در هم تنیده فکرم به همه جا میپرد. آه. کاش مست بودم.